عناوین این صفحه
جستجو بر اساس تاریخ
نظرسنجی
شماره : 6732 /
۱۴۰۰ يکشنبه ۲۲ فروردين
|
طنزیم
حتی شبیه ما هم نیستند!
هومن جعفری
ابراهیم شکوری، معاون اجرایی باشگاه پرسپولیس، درباره زمان حل مشکل و هماهنگی این تیم برای پرواز به کشور میزبان گفت: «ما هم نمیدانیم اصلاً چطور این امکانات تأیید و به هند میزبانی داده شده است. من قبلاً هم گفتم، ما به کشوری میرویم که شرایط بسیار ویژهای دارد. هند مانند قطر، امارات و حتی ایران نیست و شرایط متفاوتی دارد!»
متوجه شدید؟! هند حتی شبیه ایران هم نیست! یعنی از ما هم گل و بلبلتر هستند؟
خبر را بخوانید: مصدومیت جدید فیلیپ کوتینیو به این معنی است که ملیپوش برزیلی در ادامه فصل قادر به همراهی بارسلونا نبوده و حداقل این فصل به 100 بازی با لباس بلوگرانا نخواهد رسید. در صورتی که کوتینیو موفق به انجام چنین کاری شود، کاتالانها مجبورند 20 میلیون یوروی دیگر به لیورپول بپردازند، زیرا یک بند پاداش بر این اساس در قرارداد دو باشگاه در سال 2018 گنجانده شده بود.
یعنی در خارج از مصدومیت بازیکن خودشان هم پول در میآورند! ما اینجا از مصدوم شدن بازیکنان یا سالم بودنشان یا درخشیدن یا تضعیف روحیه و تضعیف جایگاهشان در فوتبال فقط بدهکارتر میشویم! سود که تعطیل است! کل یوم ضرر!
سرمربی تیم گوآی هند عنوان کرده که این تیم در صدد است تا فوتبال این کشور را به جهانیان معرفی کند. توصیه میکنیم دوستان هندی معرفی فوتبال هند را به سینمای هند واگذار کنند. هم بهتر نتیجه میگیرند، هم یک شبه ره صد ساله میروند. دو تا فیلم میسازی، سلمان خان میرود ورزشگاه، اول همه بازیکنان میزبان را دریبل میزند، بعد همه حضار در ورزشگاه را هم یک دل سیر مورد کتک قرار میدهد، آخرش هم جام جهانی را میدهند دستش! هم سریعتر است هم پر فروشتر است، هم رسیدن به عناوین جهانی در آن، کاری ندارد.
ماجرای پیچیده مدیر تیم ملی
مازیار گیلکان
انتخاب سرپرست یا مدیر تیم ملی حتماً میتوانست انتخاب هوشمندانه و دقیقی باشد اما نه وسواسی در انتخاب دیدیم و نه دقت کافی. انتقادات هم از راه رسیدند و پاسخها به انتقادات نیز قانعکننده نبودند.
در میان بحثها و نقدهای بجا اما از یک نکته نباید غافل باشیم؛ اینکه تصور کنیم هر کدام از چهرههای شناختهشده نسلهای قبل فوتبال برای پست مدیر تیم ملی کیفیت مناسبی داشتند، از حرف زدن بدون شناخت میآید.
حتی در میان کسانی که به عنوان نامزد این پست معرفی شدهاند، هستند کسانی که شناختهشدهتر هستند و چند جام هم در کارنامه مربیگری دارند اما برای نقش مدیر تیم ملی چندان تفاوت کیفی با مدیر انتخابشده ندارند.
اول باید دید مدیر یا سرپرست تیم ملی چه نقشی دارد؟ کارش چه تعربفی دارد و وظایفش چیست؟
این وظایف در تیم ملی روشن نیستند و ما بر اساس وظایف و مسئولیتهای نامعلوم بحث میکنیم.
مدیر تیم ملی آیا همان سرپرست سابق است و امور اجرایی تیم را در حد پیگیری سفر و اردو و بلیت هواپیما و هتل بر عهده دارد یا یک تصمیمگیرنده است و میتواند برنامهریزی کند و مثلاً در انتخاب اردوها و بسیاری از مسائل که وارد حیطه فنی هم میشود، نقش دارد؟
در فوتبال ایران تعریف دقیقی برای این پست وجود ندارد و البته نحوه کار مربیان نیز در مسئولیت سرپرست یا مدیر تیم تأثیر دارد. به طور مثال در دوره مربیگری کارلوس کیروش، او را میتوانستیم مدیر تیم هم بدانیم. در بسیاری از تصمیمات کیروش خود در نقش مدیر تیم بود و در بسیاری موارد هم این نقش را با کیفیت مطلوبی ایفا میکرد.
اگر قرار به بازنگری در انتخاب مدیر تیم ملی باشد -که چنین قراری انگار نیست- باید اول مسئولیتها را شناخت.
در بین چهرههای نسلهای گذشته فوتبال تعداد پرشماری هم حضور ندارند که اگر قرار بر اجرای مسئولیتی سنگین و جدی و حرفهای باشد، از پس انجام آن برآیند.
مسأله انتخاب سرپرست تیم ملی در این مقطع حساس نیز داستان خود را دارد.
سرپرست تیم ملی میتوانست شخصیتی باشد که به اسکوچیچ در ایجاد کاراکتر حرفهای بهتر کمک کند.
تیم ملی بازیهای سرنوشتسازی پیش رو دارد و این یک شوخی نیست.
ناآشناها در تیم ملی، اسطورهها در دسته اول
پارادوکس خرمآباد
ما نمیتوانیم چشم بر علی کریمیها بپوشیم و با شعار و حرف امور فوتبالمان را پیش ببریمِ و انتظار انجام دقیق وظایف را از مسئولینی که میگماریم، داشته باشیم
سام ستارزاده
بیتردید، مجتبی خورشیدی نامی بود که شاید هفته گذشته و در چنین روزی، اگر به گوش ما دنبالکنندگان فوتبال داخلی میخورد، ما را یاد هیچ شخص، خاطره یا رویدادی در فوتبال کشورمان نمیانداخت. چهره ناشناختهای که منصب سرپرستی تیم ملی به او سپرده شده و بیشک تنها کسی است که اعتقاد دارد منتقدینش نه از روی نگرانی بابت کارنامه وی که در قواره مقام جدیدش نیست، بلکه جهت زمینزدن فدراسیون فوتبال به وی میتازند.
نام جنجالیای که پیشتر در همدان و تبریز و در سمتهای فرعی دوام چندانی نیاورده، حال مسئول مدیریت سفرهای تیم ملی، انتخاب و تدارک زمین تمرین و هتل و ارتباط با AFC و فیفا بر سر جزییات اردوها و دیدارهای تیمملی است. در وضعیتی که میزبانیهای ما به ناحق گرفته شده و به بحرین سپرده شده، کارشکنیهای احتمالی طرفهای بحرینی باید با مدیریت و درایت سرپرستی رفع گردند که هیچگاه تجربه حضور در یک عرصه ورزشی بینالمللی را نداشته. در پاسخ به ابهامات چنین انتخابی، شهابالدین عزیزی خادم، ریاست فدراسیون فوتبال عنوان میکند: «قبل از خورشیدی با چند نفر از چهرههای ملی کشور صحبت کردم تا این پست را بپذیرند ولی نیامدند. استدلال آنها این بود که در سالهای قبل به فوتبال کشور خدشه وارد شده و سرپرستی تیم ملی را نمیپذیرند.»
در همین روزها، از لرستان این خبر به گوش میرسد که علی کریمی، اسطوره بیبدیل فوتبالمان که رقابت ریاست فدراسیون را به عزیزی خادم واگذار کرد اما در جلسه مجمع دوستانه به وی دست داد، به عنوان مشاور مالک باشگاه دسته یکی خیبر خرمآباد برگزیده شده. این پرسش در افکار ما شکل میگیرد که آیا علی کریمی بهقدری اعتبار فدراسیون فوتبال را پس از شکست در انتخاباتش خدشهدار تصور کرده که کار در یک باشگاه دسته یکی را به فدراسیون ترجیح داده؟ پرسش مشابهی را میتوان راجع به پیشکسوتان بسیاری داشت؛ نظیر مهدی مهدویکیا که ترجیح میدهد از طریق آکادمی کیا که اخیراً صاحب تیم در دسته سوم شده به فوتبال کشور خدمت نماید.
بحث این نیست که علی کریمی و مهدی مهدویکیا را برای سرپرستی تیم ملی در نظر بگیریم. اما بیشک اگر به لیست بلندبالای پیشکسوتان فوتبالمان بنگریم، افراد بسیار زیادی میتوانیم با سابقه ملی پررنگتر از مجتبی خورشیدی بیابیم که از حیث تحصیلات، دانش زبان خارجه و تجربه در سطحی باشند که بتوانند کادر فنی و اتمسفر تیم ملی را زیر نظر خود داشته باشند. بهره نگرفتن از نخبگان فوتبال کشور در بالاترین سطح مدیریتی آن، یا به این دلیل اتفاق میافتد که فدراسیوننشینان نمیخواهند و یا از این رو که تصویر سیاه فضای مدیریت ورزشی در کشور آنان را بیمیل به این کار میکند.
اگر حقیقت ماجرا این باشد که حرف آقای عزیزی خادم صحیح است و تمام پیشکسوتان فوتبالمان فعالیت در دستههای پایین را به کار در فدراسیون برمیگزینند، فاجعه گریبان این فوتبال را گرفته. به هر ترتیب، بدون پر کردن شکاف میان فوتبال و فوتبالیها، فدراسیون فوتبال چه در سطح سرپرستی تیم ملی و چه در هیچ سطح دیگری، به آورده مطلوب خود نخواهد رسید. باشگاه بایرنمونیخ با استفاده از پیشکسوتانی نظیر صالح حمیدزیچ، اولی هوینس و کارل هاینس رومنیگه بر ساختار مدیریتی خود استحکام بخشیده. ما نمیتوانیم چشم بر علی کریمیها بپوشیم و با شعار و حرف امور فوتبالمان را پیش ببریمِ و انتظار انجام دقیق وظایف را از مسئولینی که میگماریم، داشته باشیم.
اوجگیری سیتی گواردیولا چه درسی برای سایر باشگاهها دارد
وقتی منچسترسیتی در 15 دسامبر 2020 در خانه با نتیجه یک-یک برابر وست برومویچ متوقف شد، به نظر میرسید که این بدترین تیم تحت هدایت پپ گواردیولا علیرغم در اختیار داشتن بازیکنان باکیفیت است. آنها کند و بدون خلاقیت بودند و حرکات سریعی که زمانی پرسینگ آنها را شکل میداد، کاملاً ناپدید شده بود اما دو ماه بعد آنها با پیروزی در تمامی دیدارهای پس از آن تساوی، در صدر جدول لیگ برتر قرار داشتند و صحبت از احتمال کسب چهارگانه بود که شاید نشان میداد وسوسه شدن برای قضاوت زودهنگام و کشیده شدن به سوی داستان همیشگی فوتبال چقدر آسان است؛ اینکه وقتی افت آغاز میشود، تنها با قربانی کردن سرمربی میتوان آن را متوقف کرد.
اما نباید گفت که نگرانیها درباره سیتی در مقطع ابتدایی فصل غیرموجه بود. آنها کند بودند و شکست خانگی 2- 5 برابر لسترسیتی نشان دهنده مشکل سازگاری آنها با سیستمی تغییر یافته بود؛ استفاده از دومین هافبک عقب زمین، فشار زیادی روی کوین دیبروین گذاشته و به نامپلیس مندی و یوری تیلمانس فرصت بازی در جریان پرسینگ را داده بود.
در آن زمان دو نگرانی وجود داشت. اولی این بود که آیا این همان سقوطی است که معمولاً پس از سه یا چهار سال گریبانگیر مربیان میشود؟ فوتبال همیشه روی دورههای سه ساله عمل میکند و پس از آن نیاز به بازسازی برای دفع آنتروپی دارند؛ این کار ممکن است تغییر تاکتیکها، تغییر چندین بازیکن یا جایگزینی سرمربی باشد. این موضوع درباره مربیانی مانند گواردیولا که از سیستم پر فشار و پرسینگ شدید پیروی میکنند، صدق میکند و افت ناگهانی زمانی رخ میدهد که بازیکنان از توقعات بالا خسته شده و باورشان به پروژه را از دست میدهند.
دومین نگرانی این بود که شرایط بسیار شبیه زمانی شد که اتفاقات برای گواردیولا در اروپا اشتباه پیش میرود. برای مدتی روندی تکراری در حذف تیمهای او از مراحل حذفی مسابقات اروپایی وجود داشت که معمولاً از سر بدشانسی رخ میداد (بارسلونا و چلسی در 2012، بایرن و رئال مادرید در 2014 و بایرن و اتلتیکو در 2016). سپس موضوع اینطور مطرح شد که تلاشهای خود او برای جلوگیری از این اتفاق در واقع باعث شد که احتمال رخ دادن آن بیشتر شود (منچسترسیتی و لیورپول در 2018، منچسترسیتی و لیون در 2020). این احساس وجود داشت که قبلاً شاهد این ماجرا بودهایم: که با کند کردن بازی و کاهش قدرت و شدت پرسینگ برای حفاظت از سیتی مقابل توپهای ارسالی به پشت سر بازیکنان این تیم، آنها بسیاری از ویژگیهایی که باعث میشد تیمی قوی باشند را قربانی کرده و وزن خود را از دست میدادند.
اما سپس به لطف آمادگی خارق العاده ایلکای گوندوگان که نه به عنوان «هشت آزاد» (کلمهای که دیبروین برای نقشی که خودش و سیلوا در چند فصل ابتدایی حضور گواردیولا در سیتی ایفا میکردند، ابداع کرد) بلکه به عنوان نوعی از «شماره هشت نامحسوس» به میدان میرفت، شرایط تغییر کرد. گوندوگان میتواند در پشت خط میانی از رودری حمایت کند اما در عین حال با تأثیری نابودکننده پیش برود، با هافبکی خلاقتر- دی بروین یا برناردو سیلوا- در برابرش ارتباط بگیرد و به این ترتیب همه چیز سر جای خود قرار گرفت.
اهمیت بیشتر شاید این بود که شرایط دفاعی با نظم بیشتر و تأثیرگذاری بهتری دنبال شد. معروف است که پرسینگ یکی از سختترین ابعاد بازی برای اندازهگیری آماری است اما معیاری است که میتوان با بررسی پرسینگها در یک سوم حریف به نسبتی از پرسینگ کلی دست یافت: تیمی که به دنبال بازپسگیری توپ است، کجاست؟ سیتی و لیورپول به مدت چهار سال در صدر آمار این بُعد از بازی قرار داشتند؛ این فصل لیورپول فاصله زیادی با رده اول دارد و سیتی پنجم است، سختگیری آنها در این زمینه با کاهش بسیاری همراه بوده است.
در فاصله دیدار با وست برومویچ و پیروزی تحقیرآمیز 1-4 در آنفیلد در هفتم فوریه، سیتی تنها یک گل در لیگ دریافت کرد که گلی دیرهنگام برابر چلسی بود؛ در حالی که بازی با نتیجه 3- صفر دنبال میشد. درست است که آنها دیدارهای سختی را پشت سر نگذاشتند و بنابراین شاید تیمهای برتر همچنان بتوانند به آنها ضربه بزنند و این نیز یک نگرانی خواهد بود که پنالتی لیورپول برابر سیتی روی یک توپ مستقیم فرستاده شده به پشت مدافعان به دست آمد اما سیتی بسیار مستحکمتر به نظر میرسید؛ شاید به درخشش دو یا سه سال قبل نباشد اما شاید از تعادل بهتری برخوردار شده باشد.
اینجا درسی بزرگتر برای باشگاهها وجود دارد. سیتی به گواردیولا باور داشت و در تابستان با خرید دو مدافع میانی گرانقیمت از او حمایت کرد که یکی از آنها به ندرت بازی میکند اما ثابت کرده به اندازه کافی در سازگاری با محیط سریع است و-شاید- بتواند نسبت به قبل پیشرفت کند. قطعاً صحبت از سقوط خیلی زود ناپدید شده است.
شاید تاتنهام با توجه به پیش رفتن اوضاع به این فکر کند که آنها نیز باید با مائوریسیو پوچتینو صبورتر میبودند و زمان و منابع لازم را در اختیار او میگذاشتند تا تیم خستهاش را بازسازی کند. و خصوصاً لیورپول هم میتواند اعتماد بیشتری به مربیاش داشته باشد؛ گاهی مربیان در فوتبال مدرن میتوانند دوباره ظهور کنند. نگرانی درباره مصدومیتها و شیوع ویروس کرونا شاید موقعیت را بدتر کند اما آنها حالا اساساً همان جایی هستند که سیتی فصل گذشته در آن قرار داشت؛ در پایان یک دوره و با نیاز به بازسازی. با توجه به قدرت و شخصیت کلوپ، هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم او نمیتواند به اندازه پپ گواردیولا موفق باشد. اینطور نیست که تمامی افتها و سقوطها برگشت ناپذیر باشند.
(این مطلب پیشتر در سایت هفت یک منتشر شده است)
سناریوی تخریب وجاهت تیم ملی
قحطالرجال در فوتبال
میعاد نیک
عضویت در تیم ملی فوتبال همواره یکی از مهمترین و بزرگترین افتخارات بازیکنان بوده و در ویترین مباهاتشان میدرخشیده. از علی کریمی و مهدی مهدویکیا که سالهای سال در فوتبال اروپا درخشیدهاند تا بازیکنانی که تنها سابقه بازی در لیگ برتر را در کارنامهشان دارند، پوشیدن پیراهن سپید یوزها را برای خود مایه سربلندی میدانند. تا چند سال گذشته هم الصاق اتیکت ملیپوش به سینه یک بازیکن، از قداست و ارزش والایی برخوردار بود اما سلسله اتفاقاتی که طی این مدت نهچندان کوتاه رخ داد، باعث شد تا چیزی از اعتبار فوتبال ایران، تیم ملی و فدراسیون آن باقی نماند.
پس از خروج کارلوس کیروش از ایران و طلوع مارک ویلموتس بر فوتبال کشور، زمینههای تخریب وجاهت تیم ملی فراهم شد تا سودجویان به انتفاع خود از پیراهن مقدس سپید بپردازند. دستکم گرفتن شأن پیراهن تیم ملی توسط برخی از بازیکنان لژیونر و جوان و تشکیل گارد تهاجمی مقابل سرمربی کروات تیم ملی توسط کاپیتان تیم ملی و برخی دیگر، سایر قطعات این پازل را تکمیل کرد تا امروز نوبت به پست مهم سرپرستی تیم ملی برسد که مانند تکهای گوشت قربانی بین افراد فوتبالی و غیرفوتبالی دستبهدست شده و کسی حاضر به پذیرش آن نیست.
تخریب سناریونویسی شده و بابرنامه اعتبار فوتبال ایران، کار را به جایی رسانده که رئیس فدراسیون فوتبال ورای شخصیت غیرفوتبالیاش، از عدم مقبولیت تیم ملی بین افراد فوتبالی خبر دهد. اینکه مجتبی خورشیدی بهعنوان انتخاب هزارویکم به پست سرپرستی تیم ملی فوتبال تحمیل شود، تماماً برآیندی از دومینوهایی است که در دوران رئیس قبلی فدراسیون چیده شد تا اعتبار تیم ملی زیر سؤال برود. شرایط بغرنج ملیپوشان در آستانه رقابتهای مقدماتی جامجهانی و شانس اندک صعود روی کاغذ، مگسهای دور شیرینی را به اهالی فوتبال شناساند تا در روزهای خوش بعدی جایی برای آنها درنظر نداشته باشیم. شهابالدین عزیزیخادم باید نام کسانی که شأن تیم ملی را زیرپا گذاشتند، خوب بهخاطر بسپارد تا دیگر محلی برای جولان سودجوها در این فوتبال نباشد؛ البته اگر هنوز هم معتقد به صحبتهای انتخاباتیاش باشد.
بحران هویتی در تیم ملی
یک استعاره بدبینانه
سامان موحدی راد
مجتبی خورشیدی در حالی سرپرستی تیم ملی را بر عهده گرفته که بسیاری او را یک «اخراجی» میدانند. یک مربی سطح دوی فوتبال ایران که کارنامه درخشانی ندارد و به یکباره در شعبدهبازیهای فدراسیون فوتبال ایران به عنوان سرپرست تیم ملی معرفی شد. بسیار طبیعی است که انتخاب چنین چهرهای در چنین پستی محل مناقشه واقع شود. چرا که سرپرستی تیم ملی ایران آن هم در چنین مقطع حساسی بسیار مهم است. به ویژه اینکه بازیهای سرنوشتساز تیم ملی قرار است در بحرین برگزار شود. از همین الان میدانیم که چه جوی قرار است انتظارمان را بکشد. برای همین واضح است که حضور یک چهره شناخته شده، با تجربه و آگاه به مسائل و روابط جاری در فوتبال آسیا تا چه میزان میتواند فضا را به نفع تیم ملی کند یا فشارها و خطرات احتمالی را کم کند. از اینرو شاید حضور مردی که خودش را چنین معرفی میکند چندان کمکی به تیم ملی نکند: «من در تیمهای بزرگی مربیگری کردهام. در تیم امید راه آهن که بودم، بازیکنان بزرگی شاگردم بودند. نمیخواهم اسم بازیکنان را ردیف کنم. من به اندازه کافی در فوتبال برای خود شناخته شده هستم و بازیکنان باید در جایگاه تعریف شده خودشان با من رفتار کنند.»
بدبینانه به نظر میرسد ولی شاید بتوان انتخاب خورشیدی را برای چنین پستی در چنین مقطعی استعارهای از وضعیت تیم ملی در این موقعیت حساس هم بدانیم. تیمی رها شده که به تازگی فدراسیونش سروسامانی گرفته و به گفته شهابالدین عزیزی خادم بسیاری از ستارهها از پذیرفتن پست سرپرستی تیم ملی سرباز زدهاند. تیمی که دیگر برای ستارههایش هم جذابیتی ندارد چون این بیگانگی را خودمان در فوتبالمان ایجاد کردهایم. رفتاری که این سالها فدراسیون فوتبال با هویت تیم ملی کرده و نتیجه تصمیماتی که این سالها در ارتباط با این تیم گرفته شده، موجب شده تا تیم ملی هویتی جدید و مهجور پیدا کند. اینها آجرهایی است که در فوتبال ایران روی هم گذاشته شده تا تیم ملی ایران به چنین موقعیتی برسد. روزهای سختی در انتظار تیم ملی است و این تیم از هر جهت که فکرش را بکنید، تضعیف شده است. تصمیمهای عجیب و غریب در انتخاب سرمربی تیم ملی موجب شده تا در دو سال اخیر این تیم هویت جدیدی بعد از کیروش برای خودش نسازد و وضعیت همچنان در موقعیت آزمون و خطاست. در فدراسیون فوتبال هم که سیاسیکاری و اتفاقات فاجعهبار یکی، دو سال اخیر موجب شده تا این تیم از حمایت لازم برخوردار نباشد. کما اینکه تازه چند ماهی است که فدراسیون رئیس و سازوکاری پیدا کرده است. انتخابهایی چون مجتبی خورشیدی هم مزید بر علت شده تا امیدها برای تیم ملی کمرنگ و کمرنگتر شود. روزهای سختی در بحرین در انتظار تیم ملی است و به نظر میآید آنها چندان مجهز به دیدار رقبایشان نمیروند.
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|
ویژه نامه | آرشیو