رسول مجیدی
قدیمیها وقتی میخواستند از فوتبال پرتغال صحبت کنند، سریع میگفتند: «برزیل اروپا». این عبارت دقیقاً چیزی بود شبیه «فوتبال ماشینی آلمان»، «فوتبال مستقیم انگلیس»، «فوتبال دفاعی ایتالیا»، «فوتبال فیزیکی شرق اروپا». یک کلیشه که شاید تکراری بود اما خیلی هم پر بیراه نبود. پرتغالیها از دیرباز بازیکنان تکنیکی زیادی داشتند که خیلیها را یاد برزیلیها میانداخت. زبان مشترک و فرهنگ نسبتاً نزدیک دو کشور به ساخت چنین نمایهای از فوتبال پرتغال کمک میکرد. اما در حوزه مربیگری چه؟ وقتی به مربیان پرتغالی فکر میکنیم چه تصویری سریع در ذهنمان پدیدار میشود؟
تا همین یکی، دو دهه پیش برخی اعتقاد داشتند مربیان پرتغالی اساساً مربیان پیشرو و فوقالعادهای نیستند. که اگر بودند پرتغال با این همه ستاره بدون افتخار نمیماند. در 20 سال گذشته اما این ایده تغییر کرده. یکی از دلایلش قطعاً ژوزه مورینیو است. مربی صاحب سبک و فلسفهای که حالا در میان اساطیر مربیگری تاریخ فوتبال جا دارد.
پرتغالیها البته در سالهای گذشته مربیان موفق دیگری هم داشتهاند. لئوناردو ژاردیم چندسال پیش از موناکو یک تیم فوقالعاده جذاب ساخته بود. کونسیسائو آنقدر در پورتو خوب بوده که خیلیها حتی او را نامزد مربگری پاریسنژرمن هم میدانستند. فرناندو شانتوش، سرمربی پرتغال استراتژیستی که این تیم را به قهرمانی یورو رساند. ویاش بوآش و فونسکا در چند سال گذشته مورد توجه بودهاند. کارلوس کیروش هم که دستکم برای مخاطبان فارسی نیازی به معرفی ندارد. یک استراتژیست که دوران موفقی در کنار سرالکس در منچستر داشته و در تیم ملی ایران هم عملکردی کمنظیر داشت.
سؤال اینجاست که ما وقتی به مربیان پرتغالی فکر میکنیم، چه صفتی در ذهنمان مینشیند. مثلاً وقتی میگوییم مربی آلمانی، سریع فوتبال با پرس بالا را به خاطر میآوریم. در مورد پرتغالیها شاید چند چیز مشترک باشد. علاقه آنها به دفاع منسجم و مستحکم، استفاده از سیستم ضدحمله و البته جنب و جوش در کنار زمین.
بسیاری از مربیانی که بالاتر از آنها نام برده شد، علاقه به بازی ضدحملهای دارند. این البته به معنای این نیست که تمام مربیان پرتغالی قرار است مانند مورینیو و کیروش باشند اما باید اذعان کرد آنها در استفاده از این سیستم تبحر دارند.
از خود ساپینتو، سرمربی جدید استقلال مصاحبهای وجود دارد که به خوبی به این نکات اشاره کرده. او گفته دوست دارد یک تیم تهاجمی بسازد اما «تیم من هرگز نباید تعادل دفاعی خود را از دست بدهد.» این صحبتها وقتی جالبتر میشود که بدانیم الگوی او در مربیگری ژوزه مورینیو است: «مورینیو را بسیار تحسین میکنم. در دوران هدایت او در اینترمیلان، من این شانس را داشتم که بهمدت یک هفته روال او را از نزدیک دنبال کنم. پس از آن، سالها بعد، زمانی که او در رئال مادرید بود، همین فرصت به وجود آمد. توانایی او در خواندن بازی رقیب و آماده کردن تیمهایش برای هر بازی چشمگیر است.»
چیزی که از این مصاحبه میتوان متوجه شد این است که او نمیخواهد روی یک فلسفه خاص پافشاری کند. برایش سیستم تیم رقیب مهم است. سامان دادن به دفاع برایش نسبت به حمله کردن ارجحیت دارد و البته خواست هواداران و فلسفه باشگاهی که در آن کار میکند هم مهم است. چه اینکه در همان مصاحبه میگوید: «برای تعیین استراتژی فقط نباید به بازیکنانی که دارید نگاه کنید. باید فلسفه جایی که در آن کار میکنید را هم بدانید. در برخی از کشورها شما توانایی بازی با یک مهاجم یا سه دفاع را ندارید. نمیخواهم بگویم فشارهای بیرونی باید روی مربی تأثیر بگذارد اما درک فلسفه و سیستم فوتبال پایه هر کشور به شما کمک میکند.»