printlogo


کد خبر: 242538تاریخ: 1400/11/24 00:00
ماجراهای گل‌گهر چه چیزی را گواهی می‌دهد؟
امیری که دیگر «ژنرال» نیست

یادداشت
‌ وصال روحانی    
 
هر شرایط و جایگاهی را برای گل‌گهر قائل باشیم، اطلاق واژه موفق به این تیم ناممکن نشان می‌دهد. اگر این باشگاه متمول کرمانی ارقامی نجومی را صرف جذب بیش از 25 مهره خوب طی 3 سال اخیر نمی‌کرد و وضعیت‌اش مثل امروز بود، شاید می‌شد با استناد به اولین مرتبه حضور این تیم در بالاترین دسته لیگ فوتبال کشور نمره قبولی نسبی به آنها داد اما کسب نتایجی که برشمردیم، هیچکس را قانع نمی‌کند و امیر قلعه‌نویی کم و بیش سزاوار قطع همکاری جلوه می‌کند و مربی‌ای است که مدیران گل‌گهر می‌توانند به دلیل برآورده نشدن اهداف اعلام شده وی و تحقق نیافتن وعده‌هایش او را کنار بگذارند و فصل جدید را با مربیان دیگری شروع کنند.
ژنرال قطعاً ناکامی این فصلش را مرتبط با مسائلی می‌داند که درباره مهاجم گابنی تیمش روی داد و موجب کسر 7 امتیاز از مجموع اندوخته‌های گل‌گهر در جدول رده‌بندی لیگ بیست و یکم شد. اما اگر هم این تعداد امتیاز را از تیم سیرجانی نمی‌گرفتند، این تیم باز در جایگاهی نایستاده بود که در سومین فصل از سرمربیگری قلعه‌نویی و با فوج نفرات مطرح این تیم توقع آن می‌رفت. گل‌گهر امسال در جام حذفی هم حذف شده‌ای زودهنگام بود و اگرچه قلعه‌نویی در بدو آمدنش به سیرجان مثل روال معمول خود برنامه‌ای سه ساله به مدیران این باشگاه داده و متذکر شده بود فقط پس از گذشت این مدت گل‌گهر به حد یک مدعی می‌رسد اما در زمان نه چندان زیادی تا آن مهلت نیز شباهت چندانی به یک مدعی ندارد و در حد و حدودی نیست که سرمربی نامدار این تیم وعده تحقق آن را داده بود.
 
نزول پلکانی پس از توفیق اولیه
مهلت‌های 3 ساله قبلی که قلعه‌نویی برای استقلال تعیین کرده بود، در مرتبه اول به بار نشست و این تیم در آن مقطع و سپس مقطع دوم حضور ژنرال مجموعاً سه بار به قهرمانی لیگ برتر رسید. با این حال در مقطع سومی که «امیر قلعه» سکاندار آبی‌ها شد، به جای اینکه تیمش را در یک روند صعودی قرار دهد، هر فصل را ضعیف‌تر از فصل قبل به پایان رساند و در فصول دوم و سوم به رتبه‌های چهارم و پنجم اکتفا کرد که اگر برای هر تیمی قابل پذیرش باشد، قطعاً برای باشگاهی در اندازه‌های استقلال و با سبقه آن کارنامه‌ای بسیار ضعیف محسوب می‌شود. در فصل آخر آبی‌ها حتی از کسب سهمیه آسیایی هم بازماندند و به همین سبب بود که عذر ژنرال در آن مقطع از سوی بهرام افشارزاده مدیرعامل وقت استقلال خواسته شد.
 
از شاکری تا تبریزی
قلعه‌نویی قطعاً نمی‌تواند مدعی شود که تیمی کم مهره را در سیرجان در اختیار داشته و سقف توان نفراتش را متوسط و بر این اساس دستاوردهای ضعیف آنها را بدیهی توصیف کند. حتی نگاهی به اسامی اعضای گل‌گهر در سه فصل اخیر منجمله فصل جاری نفی کننده ادعایی از این قبیل است. محسن فروزان، میلاد زکی‌پور، آرمین سهرابیان، رضا شکاری، مرتضی تبریزی، محمدرضا خانزاده، فرشید باقری، بهنام برزای، احمد موسوی و علی‌اصغر عاشوری از جمله شاگران ژنرال در این فصل بوده‌اند و لابد می‌دانید که تعداد قابل ملاحظه‌ای از آنها افرادی هستند که در استقلال عضویت داشته‌اند و به محض جدایی، قلعه‌نویی آنها را جذب کرد. سیرجانی‌ها اخیراً مهدی تیکدری را هم در تور خود انداخته‌اند و اگر ژنرال مدعی شود که مصدومیت شدید و طولانی مدت یونس شاکری مهاجم سرزن و بهترین گلزن دو سه فصل اخیر گل‌گهر باعث تضعیف تیم وی شده و از دلایل اصلی تنزل درجات آن در لیگ بیست و یکم بوده، باید گفت وای به حال تیمی که فقط به یک نفر بند باشد. اضافه بر این اگر مرتضی تبریزی هم نتواند جور شاکری را بکشد و مردی بدرد بخور برای روزهای سخت و در زمان غیبت شاکری و امثال وی نباشد، چرا ژنرال به او روی آورده و دلیل جذب وی چه بوده است؟
 
چه بهانه خوبی
امیر قلعه البته این دفاعیه را دارد که کسر 7 امتیاز از تیمش به خاطر ماجراهای فوروارد گابنی روح و روان وی و گل‌گهری‌ها را به هم ریخته و عامل اصلی دور ماندن آنها از اهداف‌شان در لیگ 1401-1400 بوده است و با این که در تأثیر منفی این قضیه روی تیم او شکی وجود ندارد اما به نظر می‌رسد این عامل بیش از آنکه به ضرر گل‌گهر تمام شده باشد، به سود «امیر قلعه» تمام شده زیرا اگر این ماجرا در کار نبود او هیچ توضیح و توجیهی برای استمرار ناکامی‌های تیمش و بسط آن به لیگ امسال نداشت و حالا چنین بهانه‌ای را دارد و امیدوار است همین بهانه او را در سیرجان ماندنی کند و در معیت گل‌گهر وارد عرصه لیگ بیست و دوم کند. این درحالی است که همه نشانه‌ها و اتفاقات و نتایج حاصله مبین این نکته است که دوران درخشان قلعه‌نویی سپری شده و او کارایی گذشته را ندارد و اگرچه هنوز یک مربی برنامه‌دار و مجرب است اما از دوران اوجش فاصله گرفته است.
 
خصلت‌های کمرنگ شده
شاید امیر باید بپذیرد که دیگر «ژنرال» نیست و اگرچه هنوز می‌تواند الگویی برای مربیان جوان‌تر و تازه‌کار در ابتدای راه‌شان باشد اما نمی‌تواند کارهای پرصلابتی را انجام بدهد که در سال‌های 1384 تا 1394 از وی دیده می‌شد و از آن بوی اقتدار و تسلط بر همه امور می‌آمد. قلعه‌نویی در طلیعه سال 1401 حتی اقتدار رفتاری و حکومت مطلقه‌ای را که در اکثر حیطه‌ها و بخصوص زمینه‌های روحی و روانی بر شاگردانش داشت از خود بروز نمی‌دهد و وقت آن رسیده است که خود او هم این موضوع را بپذیرد. این نکته نیز گفتنی و لازم به تأکید است که گذشته قلعه‌نویی به قدری درخشان است که هرگونه ایرادگیری افراطی را از وی نامقدور و غیرعقلایی می‌سازد. او به واسطه همان سابقه خوش و «تیم‌سازی»های موفقش سزاوار تقدیر است و اگرچه خیلی‌ها می‌گویند دو قهرمانی متوالی‌اش با سپاهان در اواخر دهه 1380 و اوایل دهه 1390 مولود و محصول جمع کردن انبوهی از ستاره‌های وقت در اصفهان بود اما همین که او هنر مدیریت آن همه مرد نامدار و کسب نتایج لازم را با آنها داشت، فصلی بود که وی را ممتاز می‌کرد. فصلی که این روزها در وی کمرنگ شده است.
 

Page Generated in 0.0063 sec