در حالی که فدراسیون تازه نفس فوتبال، مشغول انتصابات عجیب و غریب و شرکت در جلسات نمایشی است؛ این مهدی طارمی است که با نمایشها و گلهای خیره کنندهاش، به معجزه گری تبدیل شده که یک تنه برای حریفانمان در مقدماتی جام جهانی خط و نشان میکشد. خط و نشانی که علی دایی ۲۲ سال پیش با باز کردن دروازه اد دیگوی هلندی در استمفوردبریج کشیده بود و امروز طارمی آن را تکرار کرد؛ تکراری که یادآور این گزاره است؛ «نبوغ و جادوی فوتبال ایرانی هنوز زنده است».
نمیخواهم این متن و این لحظه را با خودپسندی تاریخیمان عجین کنم و از این گل، پتکی بسازم برای کوبیدن بر سر همه چیز و همه کس، نه، ولی این گل و این لحظه، برایم یادآور لحظهای است که «لکان» از آن به عنوان ژوئیسانس یاد میکند. آمیختگی رنج و لذت با هم؛ و برای من فوران شادمانی و افسوس در یک لحظه. شبیه کسی که در یک لحظه، از شادمانی میخندد و از رنج اشک میریزد؛ وضعیت پارادوکسیکال (متناقضی) که تقریباً همه ما دچارش هستیم.افسوس از اینکه طارمی و طارمیهای وطنم چقدر دیر به قلهها میرسند، افسوس از اینکه استعدادها و نخبگان بینظیر این سرزمین در پیچ و خم ناملایمات و سوءمدیریتها ناکام میشوند و در نهایت باید خود را با سقف کوتاهی که برایشان ساخته شده سازگار کنند. اینجا بهترینها تکثیر نمیشوند، بهترینها از روی اجبار با متوسطها سازگار میشوند و نتیجهاش میشود این جمله تلخ دوست عزیزم در مدیریت فضای سبز شهرداری؛ «اینجا کوتاهها را بلند نمیکنند، بلندها را کوتاه میکنند». طارمی، نماد هزاران استعداد و نخبه این سرزمین است که به محض ورود به یک فضای باز و حرفهای (البته با تأخیر) شکوفا شده و استعدادها و مهارتهای بالقوهاش متجلی میشود. تصور کنید اگر طارمی و طارمیهای دیگر در همان دوره نوجوانی، در یک بستر حرفهای آموزش دیده و پرورش یافته بودند چه میشد! و امروز چند طارمی در لیگ قهرمانان اروپا در حال درخشیدن بودند! باید بپذیریم که ما هنوز حتی به اندازه ادعاهایمان هم رشد نکرده و توسعه نیافتهایم. ما حرفهای نیستیم، آماتوریم و برنامهای هم برای خروج از این وضعیت نداریم. بارزترین نشانه این موضوع ادامه بیتوجهی مطلق به فوتبال پایه و همزمان؛ خارج نمودن نخبگان فوتبالی از دایره انتصابات در بالاترین سطح تیمهای ملی، آن هم در این شرایط فوقالعاده حساس است. بیاییم حداقل ادعای حرفهای بودن هم نداشته باشیم. این سادهترین کاری است که میشود انجام داد.