امیرحسین خدیر
استقبال بازیکنان و هواداران تیم فوتبال استقلال از کنار گذاشتن مثلث «محمود فکری، پرویز مظلومی و صمد مرفاوی» از هدایت و سرپرستی استقلال و جایگزینی فرهاد مجیدی را تنها نمیتوان به نتایج و نوع بازی استقلال در این چند ماه یا گفتار و رفتار محمود فکری یا لذت نبردن هواداران نسبت داد اگرچه اینها همه هست.
محمود فکری را در یک کلمه میتوان «نخواستنی» دانست و اگرچه محبوبیت، برای تضمین موفقیت فرهاد مجیدی در دوره جدید کافی نیست اما خواستنی شدن یک بازیکن یا مربی هم به آسانی به دست نمیآید و در بیان تفاوت جایگاه فکری و مجیدی نزد هواداران، این جمله طعنهآمیز هوادار مشتاقی که از راه دور خود را به محل تمرین استقلالیها رسانده بود قابل تأمل است اگرچه میدانیم از اغراق خالی نیست: «باختن با فرهاد مجیدی بهتر از بردن با فکری است»!
درباره دلایل ناکامی و نامحبوبی محمود فکری و دستیاران او که در قالب یک مثلث آمده بودند تا از فرصت ممنوعیت استخدام مربی خارجی بیشترین بهره را ببرند این چند مورد را میتوان یادآور شد:
1. چنانکه پیش از این و قبل از کنار گذاشتن «میلیچ» هم به صراحت نوشتم، فکری و مرفاوی و مظلومی خارجیستیزند و با بازیکن خارجی میانهای ندارند چون از کار کردن با آنها معذباند و احساس میکنند متاعی برای ارائه به آنها در چنته ندارند. از این رو کنارشان میگذارند تا در معرض مقایسه قرار نگیرند.
2. محمود فکری ارتباط مناسبی با بازیکنان نداشت. فقدان کاریزمای لازم از همان ابتدا هویدا بود. در یک فیلم سینمایی تا بازیگر دیالوگ مورد نظر کارگردان را بر زبان نیاورد و آنچه را که کارگردان خواسته اجرا نکند، برداشتها تکرار میشود ولو 20 بار. فیلم، متعلق به کارگردان است و همه جا حضور دارد تا بازی بگیرد. در فوتبال اما هر قدر هم مربی قبل از بازی و بین دو نیمه نکاتی را بگوید و طرحی را بریزد، باز بازیکن است که در میدان بازی میکند و اصطلاحاً بازی را درمیآورد. اگر دل بازیکن با مربی نباشد هر قدر هم او بیرون زمین داد و فریاد و تقلا کند به گوش بازیکن نمیرود.
3. تغییر مدام سیستم بازی هم نشان میداد محمود فکری طرح ذهنی ندارد تا به اجرا بگذارد و میخواهد در عمل کاستیها را رفع کند و در زمین به دنبال طرح است. این بیثباتی در حالی است که در فوتبال مدرن مربیان به ثبات سیستم خود بسیار حساساند و در قبال آن وسواس دارند. مضحکتر از همه وقتی بود که در پاسخ به این پرسش که چرا مدام سیستم بازی را تغییر میدهد، میگفت: «من به سیستمها اعتقاد ندارم و میخواهم 22 محمود فکری داشته باشم!»
به یاد آوریم که وقتی از استراماچونی سؤال شد آیا تصور نمیکنید «سه، پنج، دو» برای تیم شما مناسب نیست، مرد ایتالیایی در جواب گفت: «آنقدر پافشاری میکنم تا جا بیفتد. اشکالات با تمرین بیشتر کم میشود.»
4. اشتباه فاحش دیگر فکری این تصور بود که همه بازیکنان باید حداقل برای یک بار فیکس بازی کنند. در حالی که طبیعت برخی بازیکنان این است که یار ذخیره باشند و در همان دقایق محدود و کمتر از کل بازی که وارد زمین میشوند، نقش آفرینی میکنند و گل به ثمر میرسانند.
استراماچونی، رضاوند و سجاد آقایی را به عنوان یار ذخیره به زمین میفرستاد و نتیجه میگرفت. همین سجاد - که استقلال او را به راحتی از دست داد- در بازیهایی که به عنوان ذخیره وارد میدان شد، بارها گل زد یا نوع استفاده فرهاد مجیدی از ارسلان مطهری به عنوان یار تعویضی. دیاباته اما به عکس وقتی فیکس بازی میکرد مؤثرتر بود تا وقتی به عنوان یار تعویضی میآمد.
محمود فکری در دوران بازی هم به هوش بالا شهرت نداشت و بیشتر از جسم خود مایه میگذاشت و به عنوان مربی هم توقع داشت بازیکن، جان بکند نه اینکه هوشمندانه بازی کند.
5. چون ویروس کووید 19 مانع حضور تماشاگران در ورزشگاهها شده، محمود فکری هم شاید تصور میکرد این یک فرصت برای اوست تا بیاعتنا به خواست تماشاگر و هوادار کار خود را انجام دهد. نه نگران «هو» باشد، نه تشویق بازیکنی که او به میدان نمیفرستد و نه «حیا کن و رها کن»ها. درست است که هوادار و تماشاگر نبود اما صفحات مجازی بود و هست. با این تفاوت که در استادیوم شعاری میدادند و میرفتند ولی در فضای مجازی هستند و یک گروه کوچک میتواند تأثیرگذار باشد.
6. کادری که برای همکاری انتخاب کرد هم در ناکامی فکری بیتقصیر و بیتأثیر نبود. انتخابهای او بیشتر به ادای دِین و رفیق بازی میمانست اگر به حساب این نگذاریم که میخواست خاطر خود را از آلترناتیوهای احتمالی در صورت ناکامی آسوده کند.
صمد مرفاوی کدام موفقیت را کسب کرده و چه حرفی دارد جز اینکه هر شکست را به فضای مسموم فوتبال نسبت دهد؟ چه گلی زده به سر تیمهایی که سرمربیشان بوده که فکری توقع داشت برای او بزند؟
امید دفتری را با کدام سابقه آورد؟ درباره حنیف عمرانزاده و آرش برهانی نیاز به توضیح نیست. مگر میتوان هر بازیکن سابق را وارد کادر مربیگری کرد؟
سعید عزیزیان را هم در حالی مربی دروازهبانان کرد که با بازیکنان اصطکاک داشت و مجموعه عوامل سبب شد که رشته کار از دست محمود فکری خارج شود.
7. پرهیز فرهاد مجیدی از تکرار این نوع چیدمان و دعوت از فراز کمالوند نشان میدهد که او راه متفاوتی برگزیده است. فراز در مدیریت فنی سابقه و تجربه بالایی دارد و میداند با هر بازیکن چگونه رفتار کند. جاسم کرار با هر تیمی که در آن بازی کرد به مشکل برخورد جز تیمهایی که فراز کمالوند بالای سر آنها بوده است.
خود فرهاد چون میداند در کنفرانسهای خبری و رودررویی با خبرنگاران ضعف دارد، شخصی را به کادر اضافه کرده تا این ضعف را بپوشاند.
کاری که محمود فکری نکرد و در رودربایستی مانده بود.
همه اینها را نوشتم تا بگویم مشکل محمود فکری نتایج او نبود تا برخی مقایسه کنند یا بگویند باید فرصت مییافت. او لذت تماشا و پیگیری فوتبال را البته ناخواسته و به سبب تجربه کم و آموزش ناکافی از هواداران گرفته بود تا جایی که برخی بردن با او را هم دوست نداشتند. فوتبال با روح و جان بازیکن و هوادار سر و کار دارد و امری مکانیکی نیست. مهمترین غفلت و خطای محمود فکری همین بود وگرنه برد و باخت همیشه هست.
(خلاصه یادداشتی که پیشدر سایت عصرایران منتشر شده است)