در سال 1994 در نیمههای شب مارکو فان باستن تقریباً به طرف دستشویی میخزید. درد قوزک پایش آنقدر زیاد بود که این فاصله کوتاه برایش خیلی سخت بود. خودش به یاد میآورد: «ناله میکردم و نمیتوانستم قبل از شمردن تا 120 به توالت برسم. لبه در برایم چالش بزرگی بود. اگر کوچکترین برخوردی با آن داشتم، فریادم در میآمد.»
دو سال قبل او توپ طلا را برای سومین بار برده بود ضمن اینکه بازیکن سال فیفا شده بود: «خیلی سخت بود چون از بالاترین سطح در فوتبال به پایینترین سطح رضایت شخصی رسیده بودم. یک سقوط بزرگ و یک دوران بسیار تاریک.»
فان باستن برای میلان بازی میکرد و گلزن بیرحم آنها بود که کمک کرد دو قهرمانی اروپا و سه قهرمانی ایتالیا را به دست آورند. او در سال 1988 به قله فوتبال رسید وقتی بعد از یک فصل مصدومیت، در کنار همتیمیهایش در میلان، رود گولیت و فرانک رایکارد با هلند به قهرمانی اروپا رسید.
پنج سال بعد دوران درخشان او به پایان رسید. 28 سال داشت و بعد از دو سال تا خزیدنهای شبانه پیش رفت. این خاطره آغاز کتاب زندگینامه او با عنوان «باستا؛ زندگی من، واقعیت من» است که از دفتر ناشرش در آمستردام دربارهاش حرف میزند.
فان باستن به آخرین مسابقهاش اشاره میکند، فینال لیگ قهرمانان 1993 که میلان با یک گل به مارسی باخت در ورزشگاه المپیک مونیخ که در سال 1988 با پیروزی برابر اتحاد جماهیر شوروی جشن قهرمانی اروپا را گرفته بود. آن شب ابتدا به گولیت پاس گل داد و بعد با یک والی به یادماندنی پیروزی را تکمیل کرد.
او میگوید: «آن موقع اوج دوران حرفهای من بود و اتفاقاتی که بعد از آن افتاد خوب و زیبا بود اما ناگهان در سال 1993 در همان استادیوم برای آخرین بار بازی کردم. همه چیز به هم ریخت. درد و مشکلات زیادی برایم به وجود آمد. میتوانید بگویید در آن پنج سال همه دوران فوتبال بینالمللی من رقم خورد اما بعد درد فراوان و با عملهای جراحی متعدد هیچ کاری را نمیتوانستم بدون درد انجام دهم. واقعاً دستم بسته شده بود و هیچ کاری هم از دکترها بر نمیآمد. کمی ترسیده بودم.»
فان باستن اعتراف میکند در آن روزهای سخت نگران بوده که شاید سرطان استخوان داشته باشد: «برای من اوضاع بدتر میشد. چند بار عمل کردم و هر دکتری در هر کجای دنیا بود، دیدم. همه چیز را امتحان کردم اما نتوانستیم هیچ راه حلی پیدا کنیم. یک جایی در سال 1996 به این نتیجه رسیدم که باید سلامت خود را دوباره پیدا کنم. تصمیم گرفتیم مفصل قوزک را ثابت کنیم. برای یک ورزشکار آن هم 32 ساله این بدترین انتخاب بود اما باید جلوی درد را میگرفتم.»
این کار جواب داد. دردهای فان باستن به تدریج کم شد و او یک زندگی عادی را شروع کرد. خودش میگوید عملهای جراحی متعدد وحشتناک بوده اما در کتابش به این هم اشاره شده که او در زمان مصدومیت هم زیاد بازی کرده. این را فاش میکند که مشکل از وقتی شروع شد که اسطوره دوران کودکیاش، یوهان کرویف مجبورش کرد برای آژاکس بازی کند وقتی که این تیم برای بردن جام برندگان جام اروپا در سال 1987 تلاش میکرد. رباط قوزک پای او آنقدر آسیب دیده بود که نمیتوانست در هیچیک از دیدارهای لیگ بازی کند اما به خاطر اجبار کرویف، مربیاش در آژاکس، او در بازیهای اروپایی شرکت میکرد حتی تنها گل فینال را زد در آخرین مسابقهاش قبل از اینکه به میلان برود.
فان باستن میگوید: «اولین بار در دسامبر 1986 مصدوم شدم و بهتر هم نشدم. یوهان با دکتر تیم صحبت کرد و دکتر به او گفت: مشکل دارد اما بدتر از این نمیشود، میتواند بازی کند. حس خوبی نداشتم چون درد زیادی داشتم. یوهان به من گفت: گوش کن با هم یک معامله میکنیم. تو در هیچ مسابقهای بازی نمیکنی و میتوانی در بعضی جلسات تمرین هم استراحت کنی اما باید در اروپا بازی کنی. مهم نیست چه اتفاقی میافتد باید در فینال بازی کنی. این معاملهای بود که با هم کردیم.»
واقعاً اگر به طور کامل استراحت میکرد، مشکلات بعدی برایش پیش نمیآمد؟ فان باستن با تردید پاسخ میدهد: «ابتدا دکترها به درستی برایم تشخیص ندادند. ادامه دادم و آسیبدیدگی بدتر شد. فصل بعد با گولیت به میلان رفتم. در اول فصل چند بازی انجام دادم و بعد پیش یک دکتر دیگر در بارسلونا رفتم و ما تصمیم گرفتیم که من یک عمل جراحی انجام دهم. خیلی دیر شده بود چون آسیب جدی دیده بودم.»
فان باستن خوش شانس بود که برای یورو 88 به تیم ملی هلند دعوت شد و در بازی اول که تیمش با یک گل به شوروی باخت، روی نیمکت بود. دوران او در تیم ملی اوج گرفت وقتی برای برد 3 بر یک مقابل انگلیس دعوت شد و در آن بازی هتتریک کرد: «بازی فوقالعادهای بود چون ما هر دو خوب بودیم در نهایت خوششانسی آوردیم چون دو بار توپ را به تیرک دروازه ما زدند. خیلی استرس داشتم چون اولین بازی جدی من بعد از مدتها بود. به هر حال سه گل زدم و باد در بادبان ما افتاد. همه چیز بعد از آن آسان به نظر میرسید.»
سالهای میلان حتی باشکوهتر بود. فان باستن زیر نظر دو مربی متفاوت کار کرد و او تأکید میکند با فابیو کاپلو خیلی هماهنگی بیشتری داشته نسبت به سلف پرافتخارش، آریگو ساکی: «من به کرویف عادت کرده بودم که بازیکن خیلی بزرگی بود. ما مثل هم فکر میکردیم. کاپلو هم همینطور. ساکی نظریه پرداز قویتری بود. ما مجبور بودیم فیلمهای زیادی تماشا کنیم و او همیشه در حال تمرین حرف میزد. خیلی زیاد بود. یک بار به او گفتم: آقا، این را 12 مرتبه به من گفتهاید اگر الان نفهمم دیگر هرگز متوجه نمیشوم. او تعصب خاصی داشت و همچنان همه چیز را توضیح میداد. پذیرشش واقعاً سخت بود. ساکی و کاپلو واقعاً خوششانس بودند چون ما تیمی باورنکردنی داشتیم. بارزی، مالدینی، کاستاکورتا و تاسوتی مدافعان فوقالعادهای بودند که خیلی خوب با توپ کار میکردند. ما واقعاً در تمرین همدیگر را پیشرفت میدادیم. تیمهای بزرگ دیگری هم بودهاند. آژاکس 1972، بایرنمونیخ 1974، لیورپول دهه 80 و رئال مادرید رونالدو و بخصوص بارسلونا با مسی، بوسکتس، اینیستا و ژاوی. برای همین نمیگویم ما بهترین تیم بودیم اما یکی از بهترینها بودیم.»
فان باستن که شنبه 56 ساله شد، لبخند میزند وقتی درباره قوزک پایش از او میپرسم: «هیچ دردی ندارم اما محدودیتهایی دارم. نمیتوانم تنیس یا فوتبال بازی کنم اما اسکواش بازی میکنم و خوشحالم. وقتی به گذشته نگاه میکنم گاهی حسرت میخورم که چرا نتوانستم سالهای بیشتری بازی کنم و افتخارات بیشتری در لیگ قهرمانان اروپا به دست آورم. میخواستم بیشتر خودم را نشان بدهم. بعضی بازیکنان 18 سال فوتبال حرفهای بازی میکنند اما بعضی قبل از اینکه شروع کنند، مصدوم میشوند. وقتی اینطور فکر و نگاه میکنم با خودم میگویم در مقایسه با خیلیها من خوششانس بوده ام. من حداقل 10 سال تجربه زیبا در فوتبال به دست آوردم که زندگی من را تا آخر تحت تأثیر قرار میدهد.»
منبع: گاردین