printlogo


کد خبر: 217791تاریخ: 1399/8/10 00:00
ریاست بر این باشگاه غیرممکن است؟
دموکراسی به سبک بارسا
بارسا تا قبل از سال 1990 در 61 سال تنها 10 قهرمانی لالیگا داشت در حالی که در 30 سال گذشته 16 قهرمانی به دست آورده

 
خوسپ ماریا بارتومئو دیگر رئیس بارسلونا نیست. او بعد از مواجهه با انبوهی از فشار افکار عمومی که به گفته خودش شامل تهدید و توهین هم می‌شد، استعفا کرد در حالی که اعتماد عمومی را به طور کامل از دست داده بود.
یک برداشت شاید سطحی این است که این نتیجه و ثمره دموکراسی است یا حداقل نوعی از آن که برای اداره باشگاهی مانند بارسلونا لازم است. بارتومئو انتخاب شد، عملکردش باعث نارضایتی رأی‌دهندگان شد و مکانیزمی وجود داشت برای اینکه دوباره فراخوانده شود. فشار عمومی کافی چه از درون (جرارد پیکه، لیونل مسی و دیگران) و بیرون (بخشی از رسانه‌ها و رؤسای سابق باشگاه) وارد شد تا جایی که رأی‌دهندگان دست به اقدام زدند. این گزینه‌ای است که هواداران سایر باشگاه‌ها با رهبران منفور در اختیار ندارند و هر چقدر هم که ساز و کار بارسلونا ناکامل باشد، این امکان برای هواداران وجود دارد که صدای خود را فراتر از بایکوت‌های معمول به گوش همه برسانند و به خواسته خود رأی دهند. یک ضرب‌المثل قدیمی می‌گوید دموکراسی عادلانه‌ترین سیستم حاکمیت است اما دیکتاتوری مؤثرترین است. در فوتبال هم تا حدودی درست است. اگر شما قدرت کامل در اختیار داشته باشید- حداقل تا وقتی که باشگاه را بفروشید- می‌توانید هر کاری می‌خواهید انجام دهید. اگر مستمراً به واسطه رأی‌گیری و انتخابات مجدد تن‌تان را بلرزانند، طبیعی است که گرایش به افکار کوتاه‌مدت پیدا کنید. بارتومئو به خاطر خیلی‌ چیزها به یاد آورده می‌شود، شاید مهم‌ترینش اینکه بهترین بازیکن تاریخ باشگاه همین تابستان گذشته تلاش کرد از تیم برود و دیگر پشت سرش را هم نگاه نکند اما در واقع بحران لیونل مسی هم نمونه‌ای از دشواری‌هایی بود که برای ایجاد تعادل میان افکار کوتاه‌مدت و بلندمدت تقابل با آن اجتناب‌ناپذیر است. در دوران بارتومئو باشگاه نزدیک شد به اینکه نخستین مؤسسه ورزشی با درآمد یک میلیارد یورو شود، اتفاقی که با اتخاذ استراتژی موفق و جسورانه در زمینه اسپانسرشیپ و انجام فعالیت‌های تجاری، خرده‌فروشی و اعطای مجوز ممکن شد. این نوعی تفکر کوتاه‌مدت بود که شجاعت زیادی می‌طلبید: شما پول نقد تضمین شده کوتاه‌مدت از شرکا را قربانی می‌کنید تا درآمد و رشد بلندمدت به دست آورید. مشکل اینجا است که یک باشگاه فوتبال یک برند خرده‌فروشی نیست و هر هفته با عملکرد تیم در زمین قضاوت می‌شود و در بخش نتایج کوتاه‌مدت و هفتگی، بارتومئو به شدت کم آورد. خیلی هم به نتایج درون زمین وابسته نبود که متغیر بود- در نزدیک به هفت سال ریاست بارتومئو، چهار قهرمانی لالیگا به دست آوردند (خوب) و چهار جام حذفی اسپانیا (این هم خوب) اما تنها دو بار از مرحله یک‌چهارم‌نهایی لیگ قهرمانان اروپا عبور کردند (نه چندان خوب)- بلکه بیشتر به خاطر اقداماتی بود که او انجام داد تا تیم را در کورس رقابت نگه دارد. بارتومئو، خودش یا نزدیکانش، تصمیمات ضعیفی گرفتند که بیشترشان به خاطر نیازهای کوتاه‌مدت بود. نیمار پیشنهاد پاری‌سن‌ژرمن را می‌پذیرد و با پرداخت مبلغ فسخ قراردادش به مبلغ 222 میلیون یورو می‌رود. همه این پول یا بیشتر آن صرف خرید عثمان دمبله و فیلیپه کوتینیو می‌شود تا جای فوق‌ستاره پر شود. دمبله همیشه مصدوم است؟ خب، 41 میلیون یوروی دیگر برای مالکوم هزینه می‌شود و بعد تنها شش بازی لیگ در ترکیب اصلی قرار می‌گیرد به خاطر اینکه خوب نیست. کوتینیو نمی‌تواند مبلغ 145 میلیون یورویی‌اش را توجیه کند؟ بگذارید 120 میلیون یوروی دیگر برای آنتوان گریزمان صرف کنیم اگرچه او هیچ ارتباطی با مسی و لوییس سوارس برقرار نمی‌کند و کاری می‌کند که ما شبیه احمق‌ها به نظر بیاییم.
به یک مهاجم نوک پشتیبان نیاز داریم؟ کوین پرینس بواتنگ را می‌خریم که 31 سال دارد و در طول دوران حرفه‌ای خود تنها یک بار 10 گل یا بیشتر در لیگ زده و شاید مهم‌تر از آن اصلاً مهاجم نوک نیست.
البته بارتومئو تصمیمات فوتبالی را نمی‌گرفت اما مسئولیت با او است و این هزینه‌ها عواقب دارد. میزان دستمزدها در دوران او به شدت افزایش یافت. در فصل 2019-2018، میزان دستمزد به 529 میلیون یورو رسید که تقریباً بیش از دو برابر تمام باشگاه‌های جهان به جز هشت تا بود و 98 میلیون یورو بیش از دومین تیم با بالاترین دستمزدها یعنی رئال مادرید بود. فصل قبل قرار بود صد میلیون یوروی دیگر به آن اضافه شود که به خاطر شیوع ویروس کرونا و موافقت بازیکنان برای کاهش دستمزد این روند متوقف شد. کی از عوارض جانبی این موضوع آن بود که بدهی‌ها قبل از شیوع کرونا افزایش پیدا کرده بود و بعد از آن این روند ادامه یافت تا جایی که الان به حدود نیم میلیارد یورو رسیده است. از نظر نقدینگی هم اوضاع اصلاً مناسب نیست. عادت بارسلونا برای پرداخت هزینه‌های هنگفت نقل و انتقالات به جایی رسیده که این تیم باید در چند سال آینده 168 میلیون یورو پول خالص در انتقالات هزینه کند.
همه به یاد خواهند آورد که اتفاقی غیرقابل تصور یعنی اعلام تمایل مسی برای جدایی از باشگاه در دوران بارتومئو رخ داد. ما از جزئیات رابطه آنها باخبر نیستیم بنابراین نمی‌توانیم قضاوت درستی داشته باشیم. آنچه می‌دانیم این است که بیشتر اقدامات بارتومئو درباره مسی به شدت نتیجه عکس داد چه وقتی که اریک آبیدال درباره رختکن حرف زد و موجب اظهارات خشمگینانه مسی شد یا هنگامی که صحبت از کاهش دستمزد شد و مسی یک بار دیگر واکنش نشان داد یا زمانی که گفت صددرصد از ماندن مسی مطمئن است و فوق‌ستاره آرژانتینی از طریق بوروفکس باشگاه را از علاقه‌اش به جدایی مطلع کرد.
همه اینها واکنش‌های کوتاه‌مدت به مسائل کوتاه‌مدت بود و همه غلط.
این جنبه منفی مدل دموکراتیک بارسلونا بود. شما می‌خواهید به نفع باشگاه بلندمدت فکر کنید اما در نهایت مجبور به واکنش کوتاه‌مدت به نگرانی‌های فوری می‌شوید. خوب بودن در هر دو واقعاً سخت است و بارتومئو قطعاً در دومی کم آورد.
بعد چه می‌شود؟ چند ماه دیگر انتخابات برگزار می‌شود و فرصتی پیش می‌آید برای آنها که در دوران طلایی بارسلونا درخشیدند و آنها که مستقیم یا غیرمستقیم در جدایی بارتومئو نقش داشتند، تا خودشان را نشان دهند.
اشاره‌ام به مسی است و پیکه، ژاوی، شاید آندرس اینیستا و سرخیو بوسکتس را هم در بر می‌گیرد. بعضی تا مدتی به بازی ادامه می‌دهند و بعضی دیگر نه و بعضی همین حالا کنار رفته‌اند اما آنها باشکوه‌ترین دوران تاریخ باشگاه را تعریف کرده‌اند. می‌شود آسان فراموش کرد اما این باشگاه تا قبل از سال 1990 در 61 سال تنها 10 قهرمانی لالیگا داشت در حالی که در 30 سال گذشته 16 قهرمانی به دست آورده‌اند. این مردان حق دارند در شکل‌گیری آینده باشگاه نقش داشته باشند و از این حق، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، با حمایت از کاندیداها و برنامه‌های انتخابات آینده استفاده می‌کنند و در مورد پیکه شاید برای نامزدی ریاست باشگاه در آینده. این نسخه دموکراسی در بارسلونا است. بله کامل نیست و می‌تواند به بحث‌هایی در مورد پایان دوران بارتومئو منجر شود که شما بین حال و آینده گیر می‌افتید و تصمیمات ضعیف می‌گیرید. مطمئناً اگر هدف رسیدن به قهرمانی و عبور از درآمد یک میلیارد دلاری باشد، شاید خیلی بهتر بود که مالکیتشان در اختیار یک میلیاردر قرار می‌گرفت که می‌توانست آدم‌های باهوشی را استخدام کند تا در خونسردی و بدون هیچ فشاری تصمیمات بلندمدت بگیرد.
اما این هدف نیست؛ حداقل برای سازمانی که خود را «بیشتر از یک باشگاه» می‌داند.
منبع: ESPN

Page Generated in 0.0057 sec