میعاد نیک
از عجایب روزگار جاری زندهکُشی و مردهپرستی همه ماست. قهرمان زنده را تا وقتی که هست درنمییابیم و به حال خودش رها میکنیم اما بلافاصله پس از مرگش برایمان تبدیل به یک ابراسطوره و مقتدا میشود. ماجرای مرحوم متین قوسی یک نمونه کوچکتر از موضوع بالاست.
بازیکن فقید تیم تحت هدایت فیروز کریمی در برنامه ستارهساز پس از ابتلا به کرونا پس از مدتی مقاومت جانبهجانآفرین تسلیم کرد تا کووید-19 در فوتبال ایران اولین قربانیاش را به کام مرگ بکشاند. از این مرگ نابهنگام و دلخراش اما برداشتها یا بهتر بگوییم سوءبرداشتهای بسیاری صورت گرفت. بازیکنان و مربیان تیمهای مخالف با ازسرگیری رقابتهای لیگ برتر ضمن دستمایه قرار دادن فوت متین نوجوان، ماجرای ابتلا به بیماریاش را با فوتبال مخلوط کردند و ادامه رقابتهای داخلی را منتهی به بیماری بازیکنان و افزایش مرگومیر جلوه دادند؛ نگاهی بشدت آماتور و غیرحرفهای که نشان داد تا چه اندازه تفکر تعصبی در فوتبال کشور رواج یافته و خبری از انسانیت و معرفت در ذهن فوتبالیها نیست. فوتبالیستها و مربیانشان بیتوجه به آداب و رسوم و بدون رعایت شرایط خانواده داغدار متین قوسی در حال موجسواری برای رسیدن به خواستههای خود و ماهی گرفتن از آب گلآلود مرگ یک نوجوان هستند. کما اینکه تکبیانیه باشگاه پرسپولیس برای مخالفت با افکار استقلالیها نیز خالی از ایراد و اشتباه نبود و خود میتوانست حاکی از همان نگرش غیرحرفهای و سودجویانه از شرایط فعلی کشور باشد. سؤال اصلی اینجاست چرا باید برای رسیدن یا نرسیدن به خواستههای خود از خون یک جوان مایه گذاشت؟ مگر ارزش سرگرمی بهنام فوتبال چقدر است که برای تهییج آن نیاز به بازیچه کردن مرگ افراد باشد؟ خدا رحم کرد که هیچ تیمی مانند لیورپول در ایران آنقدر اختلاف امتیاز و برتری نسبت به سایر رقبا ندارد وگرنه برای دستیابی به یک جام اسنپی یا غیراسنپی هر روز اجرای زنده سناریوهای کوئنتین تارانتینو را در فوتبال ایران بهوضوح مشاهده میکردیم. یورگن کلوپ با وجود آنکه قهرمانی تیمش پس از 30 سال در لیگ برتر تقریباً قطعی بود و با کسب دو پیروزی دیگر میتوانست شکستن طلسم قهرمانی جزیره را به نام خودش ثبت کند، پس از شیوع کروناویروس قاطعانه از ارزشهای انسانی صحبت کرد و نشان داد بهدنبال قهرمانی به هر قیمتی نیست، اما در ایران هنوز پدر نمرده اما همه بهدنبال جنگ بر سر میراث او هستند. دیدگاه کلوپ و امثال او هرگز در فوتبال ایران جا نخواهد افتاد، چراکه تعصب کورکورانه و فرار از مسئولیت آنقدر در مغزمان فرو رفته که برای جدا شدنش نیاز به قرنها دگردیسی و تغییر است.