تیم ما معروف بود به دفاع خوب. ما در جام جهانی از سه تیم خوب همگروهیمان فقط دو تا گل خورده بودیم. یکی با ضربه استادانه و بیرون پای کوارشما و دیگری یک گل به خودی عجیب و غریب که با زور پیش بردن توپ توسط دیگو کاستا تا نوک حمله اسپانیا و برخورد توپ به پای رضاییان پیش آمد.
اینجا در جام ملتها هم وضعیتمان فوقالعاده بود. در پنج بازی گل نخورده بودیم. مقابل ژاپن هم انسجام خط دفاعیمان فوقالعاده بود و با اینکه حریف برای دقایقی توپ را میگرفت و با کار ترکیبی به دروازه ما نزدیک میشد، موقعیت فوقالعادهای روی دروازه بیرانوند خلق نمیشد تا اینکه آن اشتباه خندهدار پیش آمد. اینکه چطور 5 بازیکن توپ را رها کرده و سر داور میریزند که به بازیکن حریف اخطار بده اما همان بازیکن کارش را میکند و پاس گل میدهد از آن اتفاقات عجیبی است که هر چقدر دربارهاش حرف بزنی به رفتار غیرحرفهای بازیکنان خودمان میرسی و طرح این سوال که مگر میشود اینطوری گل خورد؟ مگر میشود بازی را رها کرد برای یک کارت به حریف؟ مگر میشود در نیمه نهایی یک تورنمنت به این بزرگی چنین گاف بزرگی داد؟
سوال بزرگتر اما بعد از دریافت این گل باید طرح شود؛ اینکه چرا بعد از گل خورده هرگز از جایمان بلند نشدیم و شکل بازی طوری پیش رفت که امکان گل خوردن ما بیشتر از گل زدنمان بود و همین بلا هم سرمان آمد؟
چطور تیمی در این سطح از توانایی و تجربه که به جام جهانی رفته و تا دقیقه 90 مقابل پرتغال و رونالدو خودش را نباخته اینجا بعد از یک اشتباه اینطور به هم میریزد و نای بلند شدن ندارد؟
چطور میشود این روحیه به هم ریخته بعد از دریافت گل اول را توجیه کرد؟ مگر میشود این همه بازیکن خوب بعد از یک گل خورده قدرت برخاستن نداشته باشند؟ پس آن روحیه تیمی فوقالعاده که پزش را میدادیم کجا بود؟